سلام آقا .
-۲مثقال آدمیت می خواستم!
-اینی که میگی و نمی فروشیم خانوم فقط می خریم!
.........................................................................
حالا ببینا !بقال سر کوچمونم آدم شده
همه ی هستی من آیه ی تاریکی است
که تو را در خود تکرار ، در خود تکرار
میکند
به سحرگاه رستنهای ابدی میبرد
من تو را در این آیه آه کشیدم
تو
را به درخت و به آب پیوند میزنم
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهند شد
میدانم
می آیم ، آستانه پر عشق میشود
می آیم دوباره به آفتاب سلام می
گویم
باد ما را میبرد
فقط صداست که میماند
یک فکرهایی توی سرم هست،
مثلا اینکه گول بخورم .
گولِ بودن دست مهربانی، که خیلی شبیه دست مادرهاست؛ وقت تاتی کردن کودکانشان.
که یک لحظه نباشد ومن بایستم،
و من هی گول بخورم و آدم نشوم!!!