نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

خواب زده

هر روز صبح که می آید.

خودم را به خواب میزنم

و به یاد می آورم،

که قبل ها، در و دیوار آرامشی بود.

برای خود زنی!




اطلاع ثانوی(این داستان واقعی است)


و ما سَرَک می کشیدیم،

از آن سوی دیوارها.

به دنبال سروی، سایه ای، سرودی

و چشمانمان، که تند تند عرق میکرد...

اجالتاً نگرد!

تا اطلاع ثانوی،نیستم.

آه،

ای اطلاع ثانوی!