-
...
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 23:32
مغرورتر از آنم که به خودم دروغ بگویم! مغرورتر از آنم که مادام که دستم به زندگی بند است از مرگ کمک نخواهم!
-
به جون عزیزم اگه بذارم حساب کنی!
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1390 23:16
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA میدونی رفیق؟ شهر ایده آل من شهریه که وقتی از بچه های پشت چراغ قرمزش گل میخری، همین که می خوای پولشو بدی بهت میگه: " بذار جیبت آبجی"
-
دوازده عدد نحسی است!
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 23:21
دو تا شیش می آوری دوازده بار از من دور میشوی با آن تاسهای لعنتی ات...
-
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر!
جمعه 17 تیرماه سال 1390 22:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از سرش افتاده بودم از دلش اما...
-
من اهل انتقام جویی نبودم!
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 22:35
تنهایی واژه ایست، که قرار است انتقام مرا از آدمها بگیرد.
-
روز زن مبارک!
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 21:40
اینجا برای اینکه سرت را گرم کنند هرچه دم دستشان آمد می اندازند زیر پایت... تا بروی آن دنیا و ببینی و بپرسی دیگر کار از کار گذشته است. همین بهشت خودمان را می گویم!
-
آهان یادم آمد!
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 02:02
همیشه در مرگ ، اغراق کرده اید گاهی اوقات حتی به حقوقش تعارض می کنید آگاه باشید که حق فریب دادنتان در رسیدن به آرامش تا ابد برایش محفوظ است. (بخشی از خاطرات منتشر نشده ی عزرائیل)
-
don't hold ur breath
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 12:14
ای آشنای دور با تو سخن می گویم مرا به بادسرنوشت سپردی که رهایم کرده باشی؟؟؟ یک جای کارت می لنگد،باور کن که این روزها دغدغه ی من بجای عشق، آزادیست
-
همینجوری، بی خودی
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 01:50
رنج بی خودی ما را بس است. خودت باش برادر... خودت باش!
-
معذرت می خواهم ،باور کنید
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 00:43
با عرض سلام و تبریک سال نو به همه ی دوستان عزیز بنده مراتب معذرت خواهی خود را از همه ی آهنگها و خواننده هایی که آنقدر گوششان می کنم که با شنیدن اسمشان حالم متهوع می شود ابراز میدارم! به خصوص خانم ریحانا و آقای ابی
-
در مغازه ی بقالی اتفاق افتاد!
جمعه 27 اسفندماه سال 1389 23:38
سلام آقا . -۲مثقال آدمیت می خواستم! -اینی که میگی و نمی فروشیم خانوم فقط می خریم! ......................................................................... حالا ببینا !بقال سر کوچمونم آدم شده
-
هستی
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 23:58
همه ی هستی من آیه ی تاریکی است که تو را در خود تکرار ، در خود تکرار میکند به سحرگاه رستنهای ابدی میبرد من تو را در این آیه آه کشیدم تو را به درخت و به آب پیوند میزنم دستهایم را در باغچه میکارم سبز خواهند شد میدانم می آیم ، آستانه پر عشق میشود می آیم دوباره به آفتاب سلام می گویم باد ما را میبرد فقط صداست که میماند...
-
گول بزنید مرا
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 02:46
یک فکرهایی توی سرم هست، مثلا اینکه گول بخورم . گولِ بودن دست مهربانی، که خیلی شبیه دست مادرهاست؛ وقت تاتی کردن کودکانشان. که یک لحظه نباشد ومن بایستم، و من هی گول بخورم و آدم نشوم!!!
-
استفراغ ادبی
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 18:10
بیچاره حرفهای زیادی توی دلش بود ،که انگشت به حلق میکرد... و من می خواستم که بی انصافی و فریبکاری مردم را توی صورتشان بالا بیاورد، حالا هی بگویید که نه مودبانه نیست.
-
۱۶۳
شنبه 2 بهمنماه سال 1389 00:22
نه قدِ من است، لحاف کودکی ام. و نه این سرما ...
-
خواب زده
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 15:29
هر روز صبح که می آید. خودم را به خواب میزنم و به یاد می آورم، که قبل ها، در و دیوار آرامشی بود. برای خود زنی!
-
اطلاع ثانوی(این داستان واقعی است)
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 02:54
و ما سَرَک می کشیدیم، از آن سوی دیوارها. به دنبال سروی، سایه ای، سرودی و چشمانمان، که تند تند عرق میکرد...
-
اجالتاً نگرد!
شنبه 4 دیماه سال 1389 00:28
تا اطلاع ثانوی،نیستم. آه، ای اطلاع ثانوی!
-
آب که می خوری!
جمعه 26 آذرماه سال 1389 13:43
من از میان همهی شما منتظر کسی بودم ... که نیامد! (سید علی صالحی) ......................................................................................................................... آب که می خوری! یا حسینشم بگو.
-
شاعر میگه
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 18:18
مهم نبود برای من،که تو با من چه می کنی بیا ببین برای تو، من با خودم چه می کنم .......................................................... برای شهلا جاهد و هر آنچه نادیده گرفته شد!
-
موضوع انشا: نامه ای بنویسید، خوب می شوید!
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 11:48
به نام خدا سلام ..... عزیز.امیدوارم حالتان خوب باشد و غمتان کم. از احوالات من اگر بپرسید! الحمدلله خیلی خراب است. اصلا سررشته ی زندگیمان از دستمان خارج شده است.این روزها همین یک مشت نفسی هم که برایمان باقی مانده است... اذیتمان می کند، انگار در گلویمان سرب داغ ریخته اند .آب نیست .که اگر مادرمان هم اینجا حضور داشت میرفت...
-
و خداوند بالش را...
شنبه 6 آذرماه سال 1389 18:08
بالشی کنار بالشت می گذاری. حوا نیز، اینگونه وسوسه می کرد... آدم را. «محمد علی بهمنی»
-
لیلی کیست؟ یا حکمت مطلقه ی لیلی کیلو چند؟
شنبه 29 آبانماه سال 1389 19:33
لیلی زنه خانوم، اصلا لیلی خودِ من. کارتمو بده می خوام برم... ........................................ پی نوشت: 20:30 ، کارت خوابگاه ، تا جایی که یادشه ، دوران سخت کودکی ، کوچه علی چپ...
-
محالِ بودنت!
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 00:25
ِ Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 درست پیش پای تو. به بودن تویی در این پیاده راه، پشت پا زدم.
-
اتفاق افتاده ها!
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:13
از خدا که پنهون نیست، به شما چه ربطی داره؟
-
با استناد به ...
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 20:40
ـ هدف شما از وبلاگ نویسی چیست؟ تشویق اذهان خصوصی به معلولیت،معمولیت ...حالا هرچی! تغدیه و آشپزی_ازدواج و همسر داری_خونه ی خاله کدوم وره؟_چگونه از ریزش موهای خود جلوگیری کنیم؟_تالار گفتگوی یاحی_قرمه سبزی_جدیدترین مدلهای لباس و... [ این صفحه بعد از n ثانیه (اصلا هر موقع شما بگی) بصورت اتفاقی وارد ادامه یکی از موضوعات...
-
نیستگاه!
یکشنبه 9 آبانماه سال 1389 01:17
یک روز، عادت می کند. آمدنم، به نبودنت...
-
اندر محاسن اینور
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 00:52
آی باغبون جات خالی، ما داریم جدیدترین تکنولوژی این روزها رو در خوابگاه تجربه می کنیم . نامش را کفش پاک کن برقی نهادیم ! گفتم دلت بسوزه که یهو مثه مال ما تنگ نشه.
-
رو رو که نه ای عاشق
جمعه 16 مهرماه سال 1389 13:37
رو رو که نه ای عاشق ای زلفک و ای خالک ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک ای نازک نازک دل دل جو که دلت ماند روزی که جدا مانی از زرک و از مالک اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک تو رستم دستانی از زال چه می ترسی یا رب برهان او...
-
از رنجی که میبریم!
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 15:05
...