نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

تمام، پایان

 

سلام 

چندماهی میشد که دیگه پای برنامه های صدا سیما نمی نشستم و ازین بابت احساس خوبی داشتم.شاید یکی از دلایلش زندگی خوابگاهی بود اما مهمترین دلیلش تعصب عریانی بود که طاقت دیدن وشنیدنش رو نداشتم. 

امروز وقتی بعد ۲ هفته به آغوش گرم خانواده برگشتم موقع ناهار یه چیزی مثه حناق راه گلومو بست .تلویزیون  رو کانال ۳ بود اسم برنامه رو نمیدونم اما بد برنامه ای بود، موضوع برنامه هم ظاهرا چگونگی توجیه این قانون دودمان بر باددهنده ی عدم لزوم اجازه ی همسر اول برای اختیار کردن همسرهای متنوع تربود. آقا (به یاد یه نفر) یه خانومی رو برداشته بودن آورده بودن که اصرار عجیبی داشت بر اینکه اسم خودش رو بذاره زن. 

این خانوم کاملا نا محترم داشتند من و گونه های شبیه به من رو که قاعدتا از روز ازل از پهلوی چپ که (ّّّهه) از تف آقایون محترمه بوجود اومده بودیم رو نصیحت میکردند.که ببینید منگلهای عزیزم اگه یه روزی دیدین که آقاتون رفته یه زن دیگه صیغه کرده : 

۱-بدانید که شوهر شما با نیت غربت(شایدم گفت قربت) الهی به هوسهای خودش رنگ الهی زده است. 

۲-بدانید و آگاه باشید که همسر اول باید نسبت به دیگر همسران ،خوب دقت کنید مهمه((مهربان و دلسوز)) باشد. 

3-منگلهای عزیزم اگر احساس کردید که شوهرتان دیگر به شما محل سگ هم نمیگذارد از سگ کمترید اگر تغافل پیشه نگیرید اما در صورتیکه احساس کردید دیگه خیلی تعدد زوجات داره و مدت صیغه ها رو زیاد کرده به او بگویید خیلی بدی،بی تربیت.  

4-یک حدیث از امام علی(ع) نقل فرمودند که بر زنان کاری بیشتر از توان آنها تحمیل نکنید که زودتر پیر وچروکیده میشوند واصرارشان بر این بود که زن دوم و سوم و غیره و... کلا خیلی خوب است. 

در آخر ایشان یک روایت از یکی از بزرگان معصوم تعریف کردند(نفهمیدم کی بود) که آقا(به یاد همون نفر) ایشون شب عروسی پسرشون می خواستند به عروس و داماد هدیه بدهند،بعد، فرمودند که وقتی من کادوی عروس رو میدم باید داماد گوشهاش رو بگیره و وقتی کادوی دامادو میدم عروس چشمش کور کر میشه! 

لزوم پیروی از قاعده ی lady's end موجب شد تا آقای داماد ابتدا گوشهای مبارک را بگیرند و آقای پدر به عروس خانوم بگویند که "وای بر زنی،وای بر زنی، وای بر زنی که غرور و عظمت شوهرش رو زیر پا بگذاره" همینجا بود که کم کم فرکانس صدای خانوم روضه خون پایین اومد و گفت هدیه داماد هم این بود که "وای بر مردی که دل زنش رو بشکنه"  

به یاد بچگیام "تمام،پایان"

  

  

مادرم خواب دیده است!

              

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.

مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت. فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت. و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.

ادامه مطلب ...

این دود بین!

 

این روزها همیشه فکر میکنم یه چیزی فراموش شده و درست نمیدونم که آیا خودم فراموش شدم یا خودم فراموش کردم .امشب دلم تنگ شد واسه بچگیم اونقدر تنگ که دوست داشتم گریه کنم .واسه روزایی که برای خندیدن دنبال دلیل نمی گشتم ، روزایی که پاهام اونقدر کوچیک بود که می تونستم از لب باغچه ی خونمون آویزونشون کنم .من تو این شلوغی ناگزیر چیزی احساس میکنم و برام مهمه که بی تفاوت نباشم.و بازهم فال حافظ:  

خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقه‌ای است لیک بدر نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آنجا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کایینه‌ای است جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر چه تواند بگو بکن
من بُرده‌ام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او

بشوی اوراق

 

من که میگم 

بشوی اوراق اگر همدرس مایی    که علم عشق در دفتر نباشد 

   

اما خب برنامه ی امتحانیم میگه : پونزدهم امتحان مکانیک سیالات داری

پشت چراغ قرمز

 

پشت چراغ قرمز، 

من و چشمهای سرکوب شده ی زن کولی.  

که انگشتانش بالای دود می رقصید ؛پشت چراغ قرمز! 

و گونه های مرا با دانه های داغ اسپند سیاه میکرد. 

..........................................................................

پشت چراغ قرمزها سیاهمان می کنند!

بند 243

 بند 243 

 به اینجا که می رسم لبخند می زنم  و مسخره می کنم پاهایم را.

 اینجا بند 243 از آرزوهای من است. ما 5 نفر بودیم... و حالا 5 تایی هستیم.از بس که سیاهمان  کرده بودند دلمان را خوش کردیم  به کاغذ رنگی های دخترانه ای که چسبانده بودیم روی تنهاییمان.اینجا یک پنجره داریم! که رو به حصار باز می شود.  

 باید تندتر بدود ساعت 20:25:00.

پیچیده است ...

 

پیچیده است به قلم  

دستهای کسی، 

پیچانده ام به سکوت 

پای کبوتران.

روزگار ما

 

آه نازنین، روزگار ما غریب تر نبود،

روزگار ما تکرار ملال آور غربت خودمان بود،

فقط.

تست1

 

سلام. 

به نظر شما <<یک دختر ۲۰ ساله ی تا حدودی ایدآلیست که چندساله پاشو کرده تو کفش مبارک پسرای مدعی ازدماغ فیل افتاده ی مکانیک(اینو واسه این گفتم که فکر میکنن دیگه آخر مهندسی ان) و هی پاشو چلونده که بگه "women can't do what?" و ازیه طرف یه شب یه شعر نی نواز خونده و جوگیر شده که آره اگه خودش نی نوازی بلد نباشه لااقل میتونه 4تا فووت اینور اونور بکنه و به کسی برنخوره و بگه "مگه هر کس مکانیک میخونه باید بره بمیره؟" (از نظر احساسی گفتم)>> آخیش تموم شدفعلا .چیست ؟

۱-این آدم اسب است.  

۲-این آدم نه مکانیک است نه شاعر.   

۳-این آدم یا مکانیک است یاشاعر.  

۴-این آدم هم مکانیک است هم شاعر.

۵- این که اصلا آدم نیست. 

پ.ن 1:لطفا فقط یک گزینه را انتخاب کنید البته با ملاحظه ی روحیات نویسنده. 

پ.ن2:در کل متن منظور از مکانیک همان مهندس مکانیک است.

طناب.

 

آی آقا!

طنابت را به مادرمن قرض می دهی؟

تا دو سوی حیاتش(حیاط) را بهم گره بزند.

لباسهای برادرم خیس باران است.

تا صبح بیدار است.

امشب، 

زنی که خنده ی غریبه ای را دید، 

تا صبح، 

بیدار است. 

امشب، 

مردی که دست رئیس اش را بوسید، 

تا صبح، 

بیدار است. 

امشب، 

کودکی که سیگار اول را کشید، 

تا صبح، 

بیدار است.  

                                                                

                                                  از فیلم کسی از گربه های ایرانی...  

                                           

دکمه ی سر آستین

 

 

آی که این دکمه ی سرآستین معلم،

انگارنقطه ی پرگار دانایی زمین است... 

.............................................................................................. 

تقدیم به همه ی اساتید و معلمین با غیرت.

رد پای یک زن۲

 این شعر رو توی قسمت نظرات وبلاگ؛ رد پای یک زن؛ خوندم، که نظر شخصی خودم هم هست. 

.........................................................................................................................

 

صدایت را نمی شنوم
از این نزدیک تر هم نمی توان بودن
چشمانت را ببند
واژه ای بر زبان نیاور ، یک واژه حتی
من تو را می فهمم
گوش ، آدم را می فریبد
چشم ، آدم را می فریبد
دست ، آدم را می فریبد
عشق حتی ، عشق حتی
آدم را عشق هم می فریبد
با من سخن مگو
به من نگاه مکن
دستت را به من مده
من تو را می فهمم
آنجا که نه دست
نه چشم
نه گوش
و نه عشق حتی ،
معنایی دارد
آنجا هستی ، فقط هستی ست
عشق هم آنجا حیرانِ سرمستی ست
آری
نه چشم
نه گوش
نه دست
نه عشق
تواند پل میان ما بود
آرام باش و بی تشویش
من تو را می فهمم.

آی، آی ،آی۲

 

بادام می شکستی آنروز... 

روی دامنت، 

برای بچه گنجشک های بالای دیوار آرامشت. 

ایستادی و ریخت. 

همین.

آی،آی،آی۱

 

آی، آی، آی  

من تو را می شناسم! 

.............................................................................................................................. 

سلام! 

امتحانام تموم شد ،اما آینده ی تحصیلیم هنوز در هاله ای از ابهامه،منظورم اینه که ... 

ببخشید نمی تونم ادامه بدم