نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

اعتراف می کنم!

 

من اعتراف می کنم! 

امروز بوی عید شنیدم، 

نه با گوشهایم 

با چشمهای داغ دخترک فال فروش؛  

که کف اش کفاش مهربان نداشت. 

 

خاک حلبچه

 

برخیزمادرم  

خاک حلبچه را بر رخت من بباف،  

چیزی به عید نیست! 

.........................................  

اینم عیدی بچه های حلبچه که ۲۶ اسفند ۱۳۶۶ خوابیدند ،نمیدونم کی باید معذرت بخواد به خاطر جریحه دار شدن احساسات شما ،منو ببخشید.

تمام، پایان

 

سلام 

چندماهی میشد که دیگه پای برنامه های صدا سیما نمی نشستم و ازین بابت احساس خوبی داشتم.شاید یکی از دلایلش زندگی خوابگاهی بود اما مهمترین دلیلش تعصب عریانی بود که طاقت دیدن وشنیدنش رو نداشتم. 

امروز وقتی بعد ۲ هفته به آغوش گرم خانواده برگشتم موقع ناهار یه چیزی مثه حناق راه گلومو بست .تلویزیون  رو کانال ۳ بود اسم برنامه رو نمیدونم اما بد برنامه ای بود، موضوع برنامه هم ظاهرا چگونگی توجیه این قانون دودمان بر باددهنده ی عدم لزوم اجازه ی همسر اول برای اختیار کردن همسرهای متنوع تربود. آقا (به یاد یه نفر) یه خانومی رو برداشته بودن آورده بودن که اصرار عجیبی داشت بر اینکه اسم خودش رو بذاره زن. 

این خانوم کاملا نا محترم داشتند من و گونه های شبیه به من رو که قاعدتا از روز ازل از پهلوی چپ که (ّّّهه) از تف آقایون محترمه بوجود اومده بودیم رو نصیحت میکردند.که ببینید منگلهای عزیزم اگه یه روزی دیدین که آقاتون رفته یه زن دیگه صیغه کرده : 

۱-بدانید که شوهر شما با نیت غربت(شایدم گفت قربت) الهی به هوسهای خودش رنگ الهی زده است. 

۲-بدانید و آگاه باشید که همسر اول باید نسبت به دیگر همسران ،خوب دقت کنید مهمه((مهربان و دلسوز)) باشد. 

3-منگلهای عزیزم اگر احساس کردید که شوهرتان دیگر به شما محل سگ هم نمیگذارد از سگ کمترید اگر تغافل پیشه نگیرید اما در صورتیکه احساس کردید دیگه خیلی تعدد زوجات داره و مدت صیغه ها رو زیاد کرده به او بگویید خیلی بدی،بی تربیت.  

4-یک حدیث از امام علی(ع) نقل فرمودند که بر زنان کاری بیشتر از توان آنها تحمیل نکنید که زودتر پیر وچروکیده میشوند واصرارشان بر این بود که زن دوم و سوم و غیره و... کلا خیلی خوب است. 

در آخر ایشان یک روایت از یکی از بزرگان معصوم تعریف کردند(نفهمیدم کی بود) که آقا(به یاد همون نفر) ایشون شب عروسی پسرشون می خواستند به عروس و داماد هدیه بدهند،بعد، فرمودند که وقتی من کادوی عروس رو میدم باید داماد گوشهاش رو بگیره و وقتی کادوی دامادو میدم عروس چشمش کور کر میشه! 

لزوم پیروی از قاعده ی lady's end موجب شد تا آقای داماد ابتدا گوشهای مبارک را بگیرند و آقای پدر به عروس خانوم بگویند که "وای بر زنی،وای بر زنی، وای بر زنی که غرور و عظمت شوهرش رو زیر پا بگذاره" همینجا بود که کم کم فرکانس صدای خانوم روضه خون پایین اومد و گفت هدیه داماد هم این بود که "وای بر مردی که دل زنش رو بشکنه"  

به یاد بچگیام "تمام،پایان"

  

  

مادرم خواب دیده است!

              

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.

مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت. فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت. و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.

ادامه مطلب ...

این دود بین!

 

این روزها همیشه فکر میکنم یه چیزی فراموش شده و درست نمیدونم که آیا خودم فراموش شدم یا خودم فراموش کردم .امشب دلم تنگ شد واسه بچگیم اونقدر تنگ که دوست داشتم گریه کنم .واسه روزایی که برای خندیدن دنبال دلیل نمی گشتم ، روزایی که پاهام اونقدر کوچیک بود که می تونستم از لب باغچه ی خونمون آویزونشون کنم .من تو این شلوغی ناگزیر چیزی احساس میکنم و برام مهمه که بی تفاوت نباشم.و بازهم فال حافظ:  

خط عذار یار که بگرفت ماه از او
خوش حلقه‌ای است لیک بدر نیست راه از او
ابروی دوست گوشه محراب دولت است
آنجا بمال چهره و حاجت بخواه از او
ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار
کایینه‌ای است جام جهان بین که آه از او
کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست
این دود بین که نامه من شد سیاه از او
سلطان غم هر چه تواند بگو بکن
من بُرده‌ام به باده فروشان پناه از او
ساقی چراغ می به ره آفتاب دار
گو برفروز مشعله صبحگاه از او
آبی به روزنامه اعمال ما فشان
باشد توان سترد حروف گناه از او
حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد
خالی مباد عرصه این بزمگاه از او
آیا در این خیال که دارد گدای شهر
روزی بود که یاد کند پادشاه از او

بشوی اوراق

 

من که میگم 

بشوی اوراق اگر همدرس مایی    که علم عشق در دفتر نباشد 

   

اما خب برنامه ی امتحانیم میگه : پونزدهم امتحان مکانیک سیالات داری

پشت چراغ قرمز

 

پشت چراغ قرمز، 

من و چشمهای سرکوب شده ی زن کولی.  

که انگشتانش بالای دود می رقصید ؛پشت چراغ قرمز! 

و گونه های مرا با دانه های داغ اسپند سیاه میکرد. 

..........................................................................

پشت چراغ قرمزها سیاهمان می کنند!