وقتی که من بچه بودم پرواز یک بادبادک می بردت از بام های سحر خیزی ی پلک تا نارنجزاران خورشید آه آن فاصله های کوتاه وقتی که من بچه بودم خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد و اشکهای درشتش از پشت آن عینک ذره بینی با صوت قرآن می آمیخت وقتی که من بچه بودم آب و زمین و هوا بیشتر بود و جیرجیرک شبها در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف آواز می خواند وقتی که من بچه بودم لذت خطی بود از سنگ تا زوزه آن سگ پیر رنجور آه آن دستهای ستمکار مظلوم وقتی که من بچه بودم می شد ببینی آن قمری ناتوان را که بالش زین سوی قیچی با باد می رفت می شد آری می شد ببینی و با غروری به بیرحمی بی ریایی تنها بخندی وقتی که من بچه بودم در هر هزاران و یک شب یک قصه بس بود تا خواب و بیداری خوابناکت سرشار باشد وقتی که من بچه بودم زور خدا بیشتر بود وقتی که من بچه بودم بر پنجره های لبخند اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند آه آن روزها گربه های تفکر چندین فراوان نبودند وقتی که من بچه بودم مردم نبودند وقتی که من بچه بودم غم بود اما کم بود
(اسماعیل خویی )
آن روزها گربه های تفکر چندین فراوان نبودند وقتی که من بچه بودم مردم نبودند وقتی که من بچه بودم غم بود اما کم بود
فردا تو می روی بالای ابرها و من نمی توانم بیایم بال هایم را در کودکی ام جا گذاشته ام برایم از شادی هایت دو بال به امانت بگیر تا با هم ابرها را سربکشیم.
مرد هوس بازی که از 4 همسرش آنقدر کوتک خورد تا مرد!!+عکس
http://www.yahoo98.com/?p=7505
یک دیکشنری راخلاصه کردم فرهنگ عمومی داروشناسی بخون تابدونی چطوری بااین سرمابجنگی
وقتی که من بچه بودم
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحر خیزی ی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه
آن فاصله های کوتاه
وقتی که من بچه بودم
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت
وقتی که من بچه بودم
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند
وقتی که من بچه بودم
لذت خطی بود
از سنگ
تا زوزه آن سگ پیر رنجور
آه
آن دستهای ستمکار مظلوم
وقتی که من بچه بودم
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد می رفت
می شد
آری
می شد ببینی
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی
وقتی که من بچه بودم
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد
وقتی که من بچه بودم
زور خدا بیشتر بود
وقتی که من بچه بودم
بر پنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند
آه
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند
وقتی که من بچه بودم
مردم نبودند
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود
(اسماعیل خویی )
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند
وقتی که من بچه بودم
مردم نبودند
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود
ممنونم حظ کردم
سلام نینواز!تا اطلاع ثانویت خیلی طول کشید
کجایی؟
ما را به یاران امید بود...
سلام دعوتین به خوانش داستان جدیدم به نام اعتراف مرسی
کجایی ای همه خوبی
تو ای همه بخشش
چه مهربان بودی
- وقتی که مهربان بودی
سلام میشه بگید منظور از 163 چیه اینگار خیلی واضحه چن هیشکی نپرسید
سلام
۱۶۳ قد خودمه!
فردا تو می روی بالای ابرها
و من
نمی توانم بیایم
بال هایم را در کودکی ام جا گذاشته ام
برایم از شادی هایت دو بال به امانت بگیر
تا با هم ابرها را سربکشیم.
گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم
سام دوست من شما را به خوانش اعتراف دعوت میکنم
.
.
.
منتظرتونم
سلام دوست عزیز
پیشاپیش سپندارمذگان خجسته باد. بدرود[گل]