نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

مادرم خواب دیده است!

              

مادرم خواب دید که من درخت تاکم. تنم سبز است و از هر سرانگشتم، خوشه های سرخ انگور آویزان.

مادرم شاد شد از این خواب و آن را به آب گفت. فردای آن روز، خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم اینجا که منم باغچه ای است و عمری ست که من ریشه در خاک دارم. و ناگزیر دستهایم جوانه زد و تنم، ترک خورد و پاهایم عمق را به جستجو رفت. و از آن پس تاکی که همسایه ما بود، رفیقم شد.

و او بود که به من گفت: همه عالم می روند و همه عالم می دوند، پس تو هم رفتن و دویدن بیاموز.
من خندیدم و گفتم: اما چگونه بدویم و چگونه برویم که ما درختیم و پاهایمان در بند!
او گفت: هر کس اما به نوعی می دود. آسمان به گونه ای می دود و کوه به گونه ای و درخت به نوعی.
تو هم باید از غورگی تا انگوری بدوی.
و ما از صبح تا غروب دویدیم. از غروب تا شب دویدیم و از شب تا سحر. زیر داغی آفتاب دویدیم و زیر خنکی ماه، دویدیم. همه بهار را دویدیم و همه تابستان را.
وقتی دیگران خسته بودند، ما می دویدیم. وقتی دیگران نشسته بودند، ما می دویدیم و وقتی همه در خواب بودند، ما می دویدیم. تب می کردیم و گُر می گرفتیم و می سوختیم و می دویدیم. هیچ کس اما دویدن ما را نمی دید. هیچ کس دویدن حبّه انگوری را برای رسیدن نمی بیند.
و سرانجام رسیدیم. و سرانجام خامی سبز ما به سرخی پختگی رسید. و سرانجام هر غوره، انگوری شد.

من از این رسیدن شاد بودم، تاکِ همسایه اما شاد نبود و به من گفت: تو نمی رسی مگر اینکه از این میوه های رسیده ات، بگذری. و به دست نمی آوری مگر آنچه را به دست آورده ای، از دست بدهی. و نصیبی به تو نمی رسد مگر آنکه نصیبت را ببخشی.
و ما از دست دادیم و گذشتیم و بخشیدیم؛ همه داروندار تابستان مان را.
مادرم خواب دید که من تاکم. تنم زرد است و بی برگ و بار؛ با شاخه هایی لخت و عور.
مادرم اندوهگین شد و خوابش را به هیچ کس نگفت. فردای آن روز اما خواب مادرم تعبیر شد و من دیدم که درختی ام بی برگ و بی میوه. و همان روز بود که پاییز آمد و بالاپوشی برایم آورد و آن را بر دوشم انداخت و به نرمی گفت: خدا سلام رساند و گفت: مبارکت باد این شولای عریانی؛ که تو اکنون داراترین درختی. و چه زیباست که هیچ کس نمی داند تو آن پادشاهی که برای رسیدن به این همه بی چیزی تا کجاها دویدی!

نظرات 15 + ارسال نظر
یک زن یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ب.ظ http://radepayeman.blogsky.com

آپت رو دقیق که خوندم برات چیزی می نویسم عزیزم.
فقط چون دیدم هستی خواستم بدونی که پیشتم دختر گلم.

سلام
ممنون .

حسینی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ق.ظ http://zanjereh.persianblog.ir

سلام گلم .خوبی؟ بسیار زیبا بود. تبریک می گویم به خاطر این نوشته لطیف و پر از احساس . یزدان پاک نگهدارت وشب خوش.

سلام ،ممنونم
البته این نوشته مال خودم نیست اما خیلی دوستش دارم.

حامد عبداللهی سفیدان دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ق.ظ http://www.hamedabdollahi.parsiblog.com

هر ایرانی یک درخت

امیدوارم.

محمد نعمتی دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.m-nemati.blogfa.com

سلام . این مطلب خیلی با احساس و زیبا و لطیفه. خیلی عالیه. خیلی با احساسه . دست گلت درد نکنه . همیشه سبز باشی .

این شعر از نادر نادر پور تقدیم به شما :

چه می گویید ؟
کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
کجا شهد است ؟ این اشک
اشک باغبان پیر رنجور است
که شب ها راه پیموده
همه شب تا سحر بیدار بوده
تاک ها را آب داده
پشت را چون چفته های مو دو تا کرده
دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده
تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
چه می گویید ؟
کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
کجا شهد است ؟ این خون است
خون باغبان پیر رنجور است
چنین آسان مگیریدش
چنین آسان منوشیدش
شما هم ای خریداران شعر من
اگر در دانه های نازک لفظم
و یاد ر خوشه های روشن شعرم
شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست
کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است
شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است
شما از خون من مستید
از خونی که می نوشید
از خون دلم مستید
مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون
مرا هر شعر دریایی است
دریایی است لبریز از شراب خون
کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟
کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟
چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟
مرا این کاسه ی خون است
مرا این ساغر اشک است
چنین آسان مگیریدش
چنین آسان منوشیدش

سلام
این مطلب برای خواننده های سبز و با احساس ،زیبا و لطیفه دست خودتون درد نکنه!
به خاطر شعر هم ممنون نمیدونم چرا با شعرایی که شما در جواب پستای من میذارید خالی میشم.

مژده سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ق.ظ

سلام عسیسم
من عاشق نظر آهاریم

سلام
عزیزم،عاشق نظر چهاریی؟
چرا یه خورده دقت نمی کنی؟یه آدم میخواد نظرتو بخونه ها!(دو نقطه،دی)

حسینی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ق.ظ http://zanjereh.persianblog.ir

سلام مهربون .کاش حالا که وقتشه یه پست برای چهارشنبه سوری بنویسی.منتظرم بخونم.من هم آپم.قدم رنجه کنید.یزدان پاک نگهدارت.

سلام،چشم حتما
خدا نگهدار شما هم

مژده سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ب.ظ

مگه این متن از نظرآهاری نیست؟

آهان از اون نظر!
تصحیح می کنم یه آدم بی سواد که الان اعصاب هیچی رو نداره نظرت رو می خونه.
دو نقطه،اس.

arad سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:33 ب.ظ http://topboys.blogsky.com

salam halet khobe ba hal bood be ma ham sar bezan poste jadid gozashtim

سلام ،ممنونم
اومدم نبودین که!!! دو نقطه دی

مژده سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ب.ظ

چرا عزییییییییییییییییزم؟
نبینم.....

برای آنکه چون زیرا!!!!!!!!!!!

گندم چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ق.ظ http://lovsat.blogsky.com

سلام حال شما مرسی بابت نظر تو وبلاگ من خیلی ولاگت عالیه موفق باشی من هم ۴ تر مکانیک خوندم بعد بی خیال شدم مواظب خود باش

سلام
حالمونو تازه خونه تکونی کردیم.در مورد مکانیک من تا آخرش هستم.

منا چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://8daily.blogsky.com/

هیچ کس نمی داند تو آن پادشاهی که برای رسیدن به این همه بی چیزی تا کجاها دویدی!
زیبا بود

زیبا خوندین
خوشحالم که دوستش داشتین

فرزاد چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ

سلام
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
زیبایی ای درخت...

من رو به یاد این شعر انداختین
یاد سراینده آرش کمانگیر به خیر

سلام
شما کجایین که وبلاگتون نیست؟

زیتون چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ب.ظ http://zatun8.persianblog.ir

شب به خیر

شب و روز شما هم بخیر.
ممنون از توجه تون

یک زن پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:05 ق.ظ http://radepayeman.blogsky.com

خیلی لطیف بود....اونقد لطیف که بعد از مدت ها ذهنم با خوندن مطلبی نوازش شد.
ممنون عزیزم

سلام به به قدم رو چشم ما گذاشتین
قابل شما رو نداشت.

Roya دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام مرضیه جونم
خیلی قشنگ بود. فوق العاده بود. از خوندنشون لذت بردم.
سال خوبی داشته باشی عزیزم. تعطیلات هم خوش بگزره.

هر چه در این پرده نشانت دهند گر نستانی به از آنت دهند.

سلام عزیز دلم خیلی خوشحالم کردی امیدوارم تو هم سال خوبی داشته باشی در کنار خانواده ی محترمت.
شعری هم که نوشتی با کمال وجود قبول دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد