بند 243
به اینجا که می رسم لبخند می زنم و مسخره می کنم پاهایم را.
اینجا بند 243 از آرزوهای من است. ما 5 نفر بودیم... و حالا 5 تایی هستیم.از بس که سیاهمان کرده بودند دلمان را خوش کردیم به کاغذ رنگی های دخترانه ای که چسبانده بودیم روی تنهاییمان.اینجا یک پنجره داریم! که رو به حصار باز می شود.
باید تندتر بدود ساعت 20:25:00.
مانا باشید
ها؟؟!
مثه اینکه خوابگاه خیلی بهت خوش گذشته ها.
سلام
بیشتر یه مطلب خصوصی به نظر می رسه، و وجهه شعر بودن توش ضعیفه یعنی بیشتر نثره تا شعر...
موفق باشید...
سلام
بله خب نثره.
جه ساعت های غم انگیزی
غم شاید باشد اما ما ۵ تایی هستیم که با هم به هم می خندیم.
نه غم نمی خوریم هنوز خودمان زیبایی یکدیگر را می فهمیم.
و به هم افتخار می کنیم.
و پشت این پنجره نگاه هایی به آسمان دوخته است.
زنده باد ایران و ایرانی . زنده باد مرضیه عزیز.عزیزم زیبا بود و پر محتوا. ایزد نگهدار و شب خوش.
ممنون ،لطف کردین .
سلام بر خانم طالبیان ممنون که سرزدی بند 243 جالب بود و خواندنی
ممنون جالب خوندینش.
سلام دوستان بهتر از جانم
فکر کردم چه خوبه یه وبلاگ داشته باشیم
که توی این وبلاگ بهترین شعرهایی رو که شنیدیم
و همیشه زمزمه شون میکنیم،بذاریم.
اینجوری میشه کلکسیونی از احساسات متفاوت
وشایدم شبیه به هم رو جمع کرد
احساس میکنم که نتیجهی کار جالب بشه
لطفا نه نگید!
به این آدرس برید وتو قسمت هواداران وبلاگ عضو شید
http://sajad-negah.blogspot.com/[گل]
سلام
بله چشم.
ماندیم چه بی تفاوت و بی پروا
رم کرده زدیگران و در خود تنها
مشغول خودیم و می وزد هر لحظه
از ساحل دور بانگ آی آدم ها
بی تفاوت بودن و قبول دارم اما بقیه اش نه خیر آقا!
در پس پنجره ی کوچک من
یک جهانی دگر است
آسمانش همه پر ابر و سیاه
نغمه ها حسرت و آه
آدمک های خموش
هر یکی کوله ی باری بر دوش
چشم ها خسته ز خواب
نه سؤالی نه جواب
در پس پنجره ی کوچک من
خفته شهری خاموش
در ودیوار مزّین شده با رنگ سراب
و زمین تشنه ی یک قطره ی آب
در پس پنجره من می بینم
لاله ی سرخ فراموش شده در ته باغ
کس نگیرد ز گل یاس سراغ
رفته از یاد همه خاطره ها
پس چه شد آن همه عشق
در پس پنجره ها
شاید این پنجره را باید بست
رفت و در گوشه ی عزلت بنشست
نه! در پس پنجره دنیای من است
کی توان از همه دنیا بگسست
باید این پنجره ها را بگشود
باید این گرد غم از سینه زدود
باز باید خندید
باز باید که بر این شهر و دیار
ز آسمان
بذر خوبی و محبّت پاشید
باید این پنجره ها را بگشود
باید این گرد غم از سینه زدود
من در این گوشه که از دنیا بیرون است،آسمانی به سرم نیست،از بهاران خبرم نیست.
تازه دندونم هم درد میکنه:d
اجباری نیست ...
اما چه خوب است که بیاموزیم دوست داشتن را
اجباری نیست ...
اما چه زیباست که همه جا شکستن غرور به معنای کم آوردن نیست
کاش بیاموزیم ...
ممنون که بهم سر زدین
موافقم!
سلام
قالب جدید سبزتون مبارک
و آفرین بر شما که می دانید رهایی هست و درود بر کسانی که می خواهند رهایی باشد...
سلام
ممنون
امید که همین یک پنجره هم برایمان بماند تا در وسعتش دلتنگی هایمان را به دست باد بسپاریم. شب خوش و ایزد نگهدا.
به نکته ی خوبی اشاره کردید فقط باداست که بی پروا به حصارهایمان فحش می دهد
خسته نباشی
سلام ،ممنون
salam khobi
vaghe an ghashang bood
be ma ham sar bezan
سلام ممنون
ممنونم مرضیه خانم بزرگوار
ازابرازمحبتتان هم خرسندم
جواب چیستان لبخندشماست ودرکامنتهای قبل هم اعلام کرده ام بهانه ای است برای خندیدن وآشنائی باسایرمطالب آموزشی درتگ ها(موضوعات)ولینک های زیادی درزمینه روان شناسی اعم ازرناشوئی ودرمانی وتغذیه دراختیارشماست
اوهوم!
بله،براتون آرزوی موفقیت میکنم.
بد نبود ولی لینکم نکردینا
بله اینجا حال همه ی ما بد نیست اما شما باور نکنید.