نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

نی نواز

" هر کس به این سرا درآید، نانش دهید و آبش دهید و از ایمانش مپرسید "

رد پای یک زن۲

 این شعر رو توی قسمت نظرات وبلاگ؛ رد پای یک زن؛ خوندم، که نظر شخصی خودم هم هست. 

.........................................................................................................................

 

صدایت را نمی شنوم
از این نزدیک تر هم نمی توان بودن
چشمانت را ببند
واژه ای بر زبان نیاور ، یک واژه حتی
من تو را می فهمم
گوش ، آدم را می فریبد
چشم ، آدم را می فریبد
دست ، آدم را می فریبد
عشق حتی ، عشق حتی
آدم را عشق هم می فریبد
با من سخن مگو
به من نگاه مکن
دستت را به من مده
من تو را می فهمم
آنجا که نه دست
نه چشم
نه گوش
و نه عشق حتی ،
معنایی دارد
آنجا هستی ، فقط هستی ست
عشق هم آنجا حیرانِ سرمستی ست
آری
نه چشم
نه گوش
نه دست
نه عشق
تواند پل میان ما بود
آرام باش و بی تشویش
من تو را می فهمم.

نظرات 13 + ارسال نظر
ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ق.ظ

و خوش به حال دردی که نجوا دارد ...

عجب!

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ق.ظ

نی نواز!
بنواز
که نی نواخت بی آنکه دمی باشد
و می نواخت
وووووووووووووووووووووووووووووووو
مینواخت
وووووووووووووووووووووووووووووووو
آنچه میباید نواختن

اوهوم!

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ق.ظ

متاسفم اگه شعری که واسه وبلاگتون گفتم یه کم بهم ریخته هست!
اون ووووووووووووووووووووووووووووووووو
تجسم صدای نی هستش!
نمیدونم متوجه شدید یا نه

عجب!

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ

خب به سلامتی که این عجب راهگشای همه عالم شد
می دونی اینقدر از این کلمه ی عجب اعصابم خورد میشه که خدا میدونه
همین روزهاست که یه شعر در مورد عجب بگم تا آبروی هم من هم عجب بره

شوخی کردم
به همون عجب گفتن ادامه بده ولی اینجوری آدم های بی سوادی مثله من میگن بیچاره شکل علامت تعجب شده از بس همیشه تعجب میکنه و میگه عجب!

من فقط بعضی وقتا میگم عجب!

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ

پس از شانس بد من هر وقت میخواهین پاسخ واسه من بنویسین
زنگ وقت عجب را به صدا در می آورند.

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ب.ظ

راستی واسه پست جدیدت نظر نمیدم!
همین که این پست رو شلوغ پولوغ کردم بسه! یک عجب صرفه جویی برای شما

ناشناس دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

درود
گفته بودم نظر نمیدم ولی - ؟ - نگذاشت.
چرا؟
اونم دوبار

درود
چرا؟ چی؟
به قول دوستم گلها رو برای روییدن نباید کتک زد!

ناشناس سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:52 ق.ظ

منظورم این بود که چرا دو بار مطلب رو حذف کردین
و
گلها رو برای روییدن نباید کتک زد!
دوستتون کوتاه گوی خوبیه
کاش یه کم واسم تفسیر میکردین!

اون مطلب رو باید بیشتر روش کار میکردم .
اگه نظرنهم مال شما باشه من واقعا تعجب می کنم!

مژده سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:56 ب.ظ

خیلی........

what?

amin چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.faryadui.blogfa.com

همزبونیها اگه شیرنتره همدلی از هم زبونی بهتره !
منم موافقم

ماشالله به این آقا یا خانم ناشناس! چه فعال!!

موافق چی هستین؟
من برای همه مخصوصا آقا یا خانوم ناشناس احترام قائلم .
حساسیت فقط روی نظر نهم بود که مژده برطرفش کرد.

ناشناس چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:32 ب.ظ

مثله اینکه نخواسته کار بدی کرده ام، من واقعا معذرت میخوام از همه از خانم مهندس از خانم مژده از آقای امین.
از نظر خانم مژده من احساس میکنم بیربط به نظرهای من نبوده و همچنین آقای امین
و حاظرم جوابگو باشم اگر سوالی بود
در غیر اینصورت باز هم تابع جمع هستم اگر شما دوستان و خانم مهندس به این نتیجه رسیدین که من باعث دردسر شده ام، من به همان جایی میرم که قبل از این بوده ام

من منتظر جواب هر سه هستم.

در مورد گلها را نباید برای روییدن کتک زد باید بگم

وقتی که یه کم بزرگ شده بودم هر وقت خودم را به پدر نزدیک میکردم و چیزی درخواست میکردم، به من ناسزا میگفت و کتکم میزد.
همیشه بهش تو دلم یه احساس کینه داشتم و کمبود

چندین سال بعد
وقتی پدرم در حال مرگ بود بهش گفتم !بابا، من بدونه تو چی کار کنم
گفت مطمئنم که از پسش بر میای تمام عمر به این خاطر که میدونستم منو زود از دست میدی نخواستم بهم دل ببندی و بتونی بدونه نیاز از من با کمبودهات بسازی یا بدستشون بیاری
با هر مشتی که به تو میزدم دلم آتیش میگرفت ولی راه دیگه ای نبود من رفتنی بودم و ...


پس من با نظر دوستتون مخالفم

نه شما اصلا کار بدی نکردید.
من مطمئنم که بقیه هم هیچ منظوری نداشتند.
لطفا فقط شعرای من نقد بشن!

ناشناس چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:46 ب.ظ

ممنون ولی هنوز دو نظر دیگه مونده!
یادمون باشه جای دیگران نظر ندهیم که دیگران نیز به اندازه ی رنجی که در دنیا میکشند حق نظر دادن دارند.

در مورد نقد هم به روی چشم من بی صبرانه منتظر شعر جدید شما هستم
و حرفی که یادم رفته بود برای آقای امین
عزیز من این دلیل بر کم تحرکیه شماست نه فعال بودن من.

من به جای دیگران نظر دادن خودم رو توجیه می کنم.
آیا خیلی دور از تصور باید باشد دنیایی که در آن رنجی برای دیگری نباشد !

مهرداد یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ http://mehhrdaad.blogfa.com

اگر آسمان چشمان من امشب اشکباران است خیالی نیست اگر فاصله ی بین من و تو به وسعت روزگاران است خیالی نیست مرا همین بس که عشقت در چهارجوب ویران وجودم پنهان است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد