درسراشیب دره های وحشی
در نی لبکی نغمه های شادو خرم می نواختم،
ناگاه ((کودکی))را دیدم
که بر پشت ابری نشسته بود،
کودک روی به من کرد و با تبسم گفت:
((ای نی نواز،برای من آهنگی از بره ای کوچک بنواز))
ومن پرده هایی شاد و پر نشاط نواختم.
پس گفت:((ای نی نواز،همان آهنگ را بار دیگر بنواز))
من نواختم و او از شادی گریست.
((ای نی نواز،اکنون آن نی شاد و سرخوش را رها کن و همان پرده را با آواز بخوان))
من آواز خواندم و او باز از شادی گریست.
(( ای نی نواز،اکنون بنشین و این ترانه ها را در دفتری بنگار تا همه ی کودکان بخوانند و شادی کنند))
آنگاه آن کودک از دیده نهان شد.
ومن ساقه ای از نی های میان تهی برچیدم،
وقلمی روستایی از آن ساختم.
و آن را در آب شفاف جویبار فروبردم.
و آن نغمه ها را به شعر نگاشتم،
چنان که هر کودکی از خواندنش سر مست شود...
ویلیام بلیک
فوق العاده بود
انتخاب زیبایی بود...